عشق چیست؟

عشق چیست؟ عاشق کیست؟ چرا ما آدم ها عاشق می شویم؟

چرا باید عاشق شد؟

این واژه ی آشنایی است که همه آن را شنیده ایم. عاشق شدن چگونه است؟ بدن انسان می لرزد، قلب تند تند می زند، خواب و خوراک را از انسان می گیرد، همه چیز دنیا را زیبا می بیند، علاقمند به شعر گفتن می شود آن هم چه شعرهایی و صف معشوق از زبان عاشق.

عشق و عاشقی اززمان  قدیم بوده و تا امروز ادامه دارد. البته شیوه ی آن تغییر پیدا کرده است.

قدیما دختر کوزه به دست لب رودخانه نشسته و پسر از دور او را زیر نظر دارد و آن گاه نگاهشان به هم گره می خوره و قلبشان می لرزد. به نظر من عشق های قدیمی قشنگ تر و واقعی تر بود.

عشق های امروزی که شامل دوست شدن دختر و پسر است که اصلا هم اعتبار نداره. چون طرفین به هم اعتماد ندارند. و بیشتر واسه سرگرمی است. پسرا با وعده و عید های خود دل دختر را به دست می آورند و او را در امیال پوچ غرق می کنند و دختر را وابسته به خود می کنند. و بعضی ها از احساس دختر نسبت به خود سوء استفاده جنسی می کنند و ضربه شدید روحی به این گل های باغ زندگی می زنند که اغلب جبران ناپذیر می باشد.

عاشق می شویم زیرا ازدواج کنیم تا نسل آدم و بشریت ادامه یابد. خدا این این حس و حال را در ما قرار داده است. عشق مفدسه اگر پاک باشد و از راه شرعی آن باشد.

پس گول این گرگ های دو پا را نخورید ای خواهرانم ای گل های زیبا. شما همچون مروارید درون صدف هستید ارزشتان بالاتر از این هاست خود را آسان در چنگال این شیاطین قرار ندهید. تا همه به ارزش شما پی ببرند.

موفق و پیروز باشید.

درد عشق!!!

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری کشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده ام که مپرس

آنچنان در هوای خاک و درش

میرود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه میگزی که مگو

لب لعلی گزیده ام که مپرس

بی تو در کلبه ی گدایی خویش

رنجهایی کشیده ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده ام که مپرس

ناامیدی از رحمت خدا

گنجشک به خدا گفت : لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگی ام.. سرپناه بی کسی ام بود اما طوفان تو آن را از من گرفت!! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ ..خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود .. تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند .. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی!....چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم و تو نادانسته به دشمنی ام برخاستی!!!...........

همراه با حافظ!!!!!!!

لبش می بوسم و در می کشم می

به آب زندگانی برده ام پی

نه رازش را می توانم گفت با کس

نه کس را می توانم دید با وی

لبش می بوسد و خون میخورد جام

رخش می بیند و گل می کند خوی

بده جام می و از جم مکن یاد

که میداند که جم بود و کی کی

بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب

رگش  بخراش تا بخروشم از وی

گل از خلوت به باغ آورد مسند

بساط زهد همچون غنچه کن طی

چو چشمش مست را مخمور مگذار

بیاد لعلش ای ساقی بده می

نجوید جان از آن قالب جدایی

که باشد خون جامش در رگ و پی

زبانت درکش ای حافظ زمانی

حدیث بی زبانان بشنو از نی

اس ام اس خواندنی!!!!!!!

 

 

- از حیرونی چشات از پریشونی نگات از تپش فلبت از قرکمرت معلومه که جیش داری

 

- هرچه زدم بی تو دلم وا نشد/ جز تو کسی باب دل ما نشد/ هر چه پرستو شدم و پر  

 

 زدم/ هم نفسی مثل تو پیدا نشد!

 

- ادعا نمی کنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم ولی ادعا می کنم  

 

لحظاتی که به یادشان نیستم هم دوستشان دارم!

 

- ممکنه ما گلی را دیر یاد کنیم اما محاله بوی خوشش را از فضای دلمون پاک کنیم

 

- قلب تو قلب منه؛ دوری تو مرگه منه؛ خوشی من بودن تو، نبودنت درد منه!

 

- سبد سبد شقایق/ دلت پر از حقایق/ خداکنه بخندی، تموم این دقایق!

 

- زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخند شما زندگی می کنند!

 

- اگر یاد بگیرید به مشکلات بخندید همیشه موضوعی برای خدیدن خواهید داشت!

  

- اوج محبت را نمی توان با پیام تقدیم کرد اما از همین جا خاک پای دوستانم!

 

- انگار پای ثانیه ها لنگ میشه وقتی دلت واسه کسی تنگ میشه!